باز هم دوران بدبختی رسییییییید
خوبین؟خوشین؟سرخوشین؟
بگویم برای شما از این دوران مدرسه و دوران بدبختی هایم
از آن جایی که شاید شما نیز بدانید ما امسال سال سوم شدیم و ارشد مدرسه حساب میشیم به
سلامتی
روز اول مدرسه رفتیم دیدیم میترا رفتههههههه
یه ناظم دیگه اومده جاش به اسم بی نور-اضی)
اضراییل
که بسی بسیار به سوتش عشق می ورزد
تو راه رو همش با اون سو تش
خسارت جبران نا پذیری به گوش بر و بچ وارد کرده
.
همش هی میگه فلان کارو بکنین بسان کارو بکنین باهاتون برخورد میشه
.که البته هیشکییییی به
حرفاش نمیگوشههه
.
خلاصهههه بدبخت شدیم رفتتتت.آذر جونم هم رفته(اینگلیسی)
!نوشین جونم رفته(َعلوم)
!با
خانوم رضایی
.
ساحلم تو مدرسه ما قبول شده
.
خلاصهههههههه!! امسال این ناظمه بیچارمون کرده!
اما بگم از خودم:![]()
دوستان گرامی مان همچنان زنده میباشند!!!! فقط پری از مدرسمون رفتههههه
.
پری و درسا و پونه و ممر هم رفتن ۲ ردیف اون ور تر میشینن![]()
من اولش کنار سارا مینشستم اما بعد سارا و یگانه رفتن پشت سر من با هم نشستن!![]()
من تهنا مونده بودم!!!!اما الان ۲ روزه شیوا کنارم میشینه اما هیشکی سارا نیشه!![]()
من ۲ سال کنار سارا نشستم
.
و یک نفر دیگه به بکسمون اضافه شده:غزل
.انتقالی گرفته تازه ومده مدرسه ما امسال.
و اما به شدت درس خوان شده ایم امسال
.
امروزم میخوام برم قلم چی واسه آزمونا اسم بنویسم
.آخه حتما باید یا برم نمونه یا تیز هوشان
دبیرستان![]()
خلاصه فیلن فقط روی ویولن و درسام تمرکز کردم (سعی میکنم زود زودم آپ کنم
)
دیگه فیلن اوضاع خوب پیش میرههه.
تا آپ بهدی بای بای 